ارمنستان در یک بحران هدف ملی که ناشی از شکست است زندگی می کند: با پایان فاجعه بار جنگ 2020 آرتساخ، دولت و جامعه آن احساس موفقیت ملی ناشی از پیروزی در سال 1994 را از دست داده اند. قطعیت های قدیمی از بین رفته اند. همه چیز زیر سوال به نظر می رسد دولت کنونی بر اساس اینرسی عمل می کند، از دست دادن آسیب دیده است، اما نه به اندازه کافی برای ایجاد یک آلترناتیو ایدئولوژیک روشن. به نظر میرسد تلاشهای رژیم باستانی برای پر کردن این خلأ با بیان مجدد ناسیونالیسم پان-ارمنیسی نیز در حال تزلزل است: پاسخ جامعه به تلاشهایش برای بسیج، بیتفاوتی مداوم و ظاهراً شکست ناپذیر بوده است.
با این حال، اکنون بیش از هر زمان دیگری به جایگزینی واقعگرایانه برای خلأ ایدئولوژیک و جزمگرایی سفت و سخت نیاز است. ارمنستان قرن بیست و یکم به یک جهان بینی متناسب با دولت جدید آن نیاز دارد. در عوض، در این انتخاب دوتایی بین پوپولیستی پوپولیستی و رمانتیسیسم ناسیونالیستی که در توانایی خود برای بازتعریف فرهنگ سیاسی خود در پذیرش یک سیاست واقعی مبتنی بر تعریفی سختگیرانه از «دلایل دولت» گیر افتاده است.
ارمنی ها دوست دارند خود را مردمی باستانی بدانند. اما آنها اغلب فراموش می کنند که در پوشش سیاسی مدرن خود، ملتی جوان باقی می مانند. رویای دولت ارمنی در پایان قرن 19 و 20 در شرایط بی تابعیتی متولد شد و با آسیب های نسل کشی شکل گرفت. هویت ارمنی محصول دلتنگی و درد بود: اشتیاق برای رهایی، و درد از دست دادن، قتل عام و تلاش برای نابودی به دست امپراتوری.
دلتنگی و نارضایتی، فرهنگ سیاسی خاصی را به وجود آورد: فرهنگ سیاسی مبتنی بر آرمانشهرهایی که در پایان مبارزات بیپایان قرار داشتند. واژگان آن عبارت بود از «عدالت» و «استقامت»، نه «قدرت» و «منافع». بت های آن مبارز آزادی و یاغی بودند، و هنوز هم هستند، نه یک دولتمرد یا دیپلمات.
این ناسیونالیسمی است که در طول دهه 1990 در ارمنستان مستقل دوباره ظهور کرد و هرگونه تلاش – به ویژه لوون تر-پتروسیان – برای ایجاد یک جایگزین مناسب را رد کرد. هنوز هم – بطور ضمنی یا صریح – هدفش این است که همه ارامنه در سراسر جهان را به جستوجویهای اخلاقی بیپایان ملحق کند، و غالباً دولتی بودن آنها را تابع آنها میکند: بخش زیادی از ژئوپلیتیک را به یک موضوع ساده تعهد به خواستههای خود – pahanjatirutyun – تقلیل میدهد.
خطرات ناشی از چنین تفکری برای کشور پرمخاطره ارمنستان واقعی است. سیاستهای درست از ازدواجی که دائماً مورد مذاکره مجدد قرار میگیرد بین قدرت از یک سو و منافع از سوی دیگر، از تعادل ظریف بین احتیاط زمانی که شرایط حکم میکند و قاطعیت زمانی که شرایط اجازه میدهد، پدید میآیند. بقا و سعادت دولت و جامعه آن باید همیشه هدف عالی باقی بماند. فراتر از آن، همه چیز قابل مذاکره می شود – موضوع تطبیق ابزارها با اهداف، با هر دو طرف معادله در معرض تغییر است.
در مقابل، این ناسیونالیسم بیدولتی، که در شرایطی پدیدار شد که چیزهای زیادی برای از دست دادن و همه چیز برای به دست آوردن وجود داشت، اغلب خود را به ملاحظات دنیوی محدود نمیکند. غالباً ژئوپلیتیک را به جستجوی حقوق و عدالت انکار شده تقلیل می دهد که تنها در صورتی می توان به آن دست یافت که در مسیر باقی بماند و استقامت کند. هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد زمانی که فرد دقیقاً این کار را انجام دهد: اگر ما به اندازه کافی اصرار کنیم، می توان استقلال آرتساخ را به رسمیت شناخت. شوشی را می توان بازپس گرفت. ارمنستان «آزاد، مستقل، متحد» را شاید بتوان در پایان یک مبارزه ابدی دوباره به دست آورد.
همان ناسیونالیسم بی تابعیتی با نگاه کردن به دیگران برای رستگاری در غیاب دولتی بودن معمول، خود را در تضاد قرار می دهد. روسها، فرانسویها، آمریکاییها حق ما را به ما خواهند داد: عدالت اجرا خواهد شد، اما توسط دیگران، فقط اگر آنها را به عدالت آرمان خود متقاعد کنیم. عاملیت ارامنه به طور همزمان بزرگ و ضعیف، در عین حال تعیین کننده و ناچیز است.
برخی راهحلهایی برای مشکل ارمنستان ارائه کردهاند که به طرز وسوسهانگیزی به تشخیص این مشکل نزدیک میشود، اما هرگز آن را به سمت ریشهکن کردن آن نمیرسانند. آنها از نیاز به اقتصاد پویا، نیروهای مسلح قدرتمند و معکوس کردن کاهش جمعیت صحبت می کنند. با این حال، آنها نمیتوانند فیل را در اتاق ببینند: تنشها بین این اهداف میانی ستودنی، و پایبندی مداوم به سیاستهای خارجی مبتنی بر پیگیری اهداف بزرگ عادلانه، اما بالقوه معکوس، دست نیافتنی و طاقتفرسا.
آیا ارمنستان می تواند به پتانسیل اقتصادی کامل خود دست یابد در حالی که محاصره رقابت پذیری آن را کاهش می دهد؟ آیا اگر از وابستگی خود به نرم افزار و سخت افزار نظامی یک قدرت رو به زوال خارج نشود، می تواند یک ارتش قدرتمند و برتر ایجاد کند؟ آیا اگر مردم خود را به عنوان یکی از شعارهای مورد علاقه مخالفان، «مبارزه، مبارزه تا آخر» در خدمت قرار دهد، می تواند زوال جمعیتی را معکوس کند؟ وقتی از مردم پرسیده می شود، سرشان را «بله» تکان می دهند. اما اگر سوابق سی سال گذشته چیزی را نشان دهد، این است که بسیاری در نهایت با پای خود رای میدهند و ترجیح میدهند uch از دور مبارزه می کند
متفکران رئالیست از ماکیاولی تا مورگنتا به این نکته اشاره کردهاند که شکل اصلی – اگر نه تنها – اخلاق در امور بینالملل باید بقا و شکوفایی دولت فرد باشد. دیگران، از جمله آرون و نیبور، از تمایل برخی ایالت ها به جنگ های صلیبی اخلاقی ابراز تاسف کرده اند. همانطور که این متفکران نیز اشاره میکنند، چنین جنگهای صلیبی اخلاقی میتواند برای همه افراد درگیر بسیار پرهزینه باشد. قدرتهای بزرگ معمولاً با توجه به عمق دورشان از آنها جان سالم به در میبرند، اگرچه «کشش بیش از حد امپراتوری» گاهی اوقات به آنها پایان میدهد. دولتهای کوچک و ناتوان از تجمل تلاش و شکست برخوردار نیستند: پایبندی سرسختانه آنها به عدالت بدون در نظر گرفتن حقایق در زمین ممکن است دولت آنها را به خطر بیندازد، به ویژه با محدود کردن یک سیاست عملگرایانه که علت اصلی آن باید بقا و شکوفایی باشد. آن ایالت و شهروندان آن
این سیاستهای عملگرایانه، این سیاست واقعی چیزی است که ارمنستان امروز بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز دارد. سیاستهای خارجی و امنیتی آن باید بطور خشک، محاسباتی و تقریباً بدبینانه، منافع دولت را به عنوان هدف نهایی در نظر بگیرد: سؤال اصلی، در هر مرحله، باید این باشد که آیا یک عمل به جمهوری ارمنستان کمک میکند یا خیر؟ «علل» اخلاقی سرشار از وعده، اما از نظر احتمال ضعیف باید به شدت مشمول این محدودیت باشد.
آنچه در ماه ها و سال های آینده مستلزم این است، جداسازی نظام مند ممکن از مطلوب در اجرای سیاست خارجی خواهد بود. و این به ناچار سوالاتی را روی میز قرار خواهد داد که امروزه تعداد کمی از بازیگران سیاسی جرأت پرسیدن و بسیار کمتر از آنها را دارند. بیان اینکه کارها باید انجام شود، کافی نیست، حتی زمانی که از نظر اخلاقی یا حتی قانونی شک کمی وجود داشته باشد. شما اگر بخواهید می توانید تمام عدالت و اخلاق دنیا را در کنار خود داشته باشید. برای بیگانگان – که در نهایت باید متقاعد شوند که پرونده شما را تحت فشار قرار دهند – اهمیت نسبتا کمی خواهد داشت. سؤالات مهم و تنها سؤالاتی که در نهایت در اجرای سیاست بینالملل اهمیت خواهند داشت، حول محور این است که آیا قدرت و منافع ارمنستان یا کشورهای بزرگتر ممکن است با این حق برای دستیابی به یک هدف معین از طریق فشار یا تشویق دشمنانی ناخواسته و در عین حال بسیار قدرتمندتر مانند آذربایجان و ترکیه.
پاسخ بسیاری به نظر می رسد که هر چیزی ممکن است اگر کسی مقاومت کند و به اندازه کافی صبر کند. اما این انتظار که آنچه که در طول 22 سال تلاش شده بود، به نتایج فاجعهباری منجر شود، فردا به موفقیت منجر شود، تا حد زیادی تیراندازی در تاریکی است. فراتر از اشتباهات مرتکب شده پس از سال 2018، شکست در آرتساخ را می توان به لحظه ای که در سال 1998 انجام شد، ردیابی کرد، زمانی که دولت های بعدی شروع به دنبال کردن راهبردی بر اساس این ایده کردند که در دراز مدت، همه ما مرده ایم. ارمنستان نمرده، اما نسبت به حریف اصلی خود – که یک استراتژی بلندمدت مبتنی بر حقایق سخت قدرت داشت – قطعاً در نهایت ضعیف بود. به سختی استدلالی برای تکرار همان رویکرد در سال های آینده، از یک موقعیت شروع بسیار کمتر سودمند.
بیش از سی سال، به طور مداوم از درستی اهداف ملی ارمنستان سخن گفته است. و اطلاعات کمی در مورد ابزار دستیابی به آن اهداف و امکان سنجی آن اهداف انتخاب شده وجود دارد. تا زمانی که بتوان به سؤالات فوق پاسخ داد، نه از طریق ابتذال و توهین، بلکه از طریق نقشههای راه و استراتژیهایی که به وضوح ترسیم شده و مبتنی بر آگاهی از قدرت و منافع خود و دیگران است، این اظهارات قصد بیارزش باقی خواهند ماند. آنها فقط ارمنستان و آرتساخ را در معرض موارد مشابه قرار خواهند داد. و این امری تجملی است که مردم آن دیگر نمی توانند از عهده آن برآیند.