دولت ارمنستان از زمان جنگ 2020 از سیاست جدیدی در مورد آرتساخ دفاع کرده است، اما بحث در دیاسپورا و آرتساخ ادامه دارد. راهبرد اصلی «برنامه صلح» پاشینیان این است که دو خواسته اصلی آذربایجان را بپذیرد به این امید که اشتهای آنها برای تجاوز برآورده شود و صلح به منطقه برسد. این دو امتیاز عبارتند از استقلال آرتساخ، مشخصه بارز سیاست ارمنستان از سال 1988 تا 2020، و تعهد به عدم درخواست ارضی از آذربایجان. البته، فرض بر این است که ما می توانیم در مورد مرزی مانند مرزبندی های اعلام شده در زمان انحلال SSR های ارمنستان و آذربایجان در سال 1991 به توافق برسیم. این یک گفتگوی چالش برانگیز است زمانی که طرف متخاصم شما می گوید که تمام ارمنستان آذربایجان است. تمرکز ما در اینجا بر تأثیر تغییر استراتژیک در ملت ارمنی جهانی خواهد بود.
سیاست نخست وزیر پاشینیان بر اساس یک سازش عملی برای ایجاد صلح است. طرفداران اعتراف خواهند کرد که این یک قمار است که شریک مذاکره شما فاقد هرگونه صداقت باشد. ما هنوز برای اولین بار منتظر هستیم که آذربایجان واقعاً توافقی را که امضا کرده است، حفظ کند. طرفداران دیگر با بیان اینکه ارمنستان یک ملت شکست خورده است و در موقعیتی برای مقاومت نیست، نگرش “قربانی” تری به خود می گیرند. جالب است بدانید که وقتی آذربایجان در اواسط دهه نود ملت “شکست خورده” بود و از نظر نظامی مغلوب شده بود، هرگز مانند یک حزب شکست خورده رفتار نمی کردند. آنها بلافاصله شرایط آتش بس را نقض کردند و در حین بازسازی ارتش خود به فعالیت های تهاجمی خود ادامه دادند. شما یک ملت شکست خورده هستید تنها در صورتی که اینگونه رفتار کنید. ما مانند یک حزب شکست خورده رفتار می کنیم و مانند قربانیان به التماس از دیگران متوسل شده ایم. من بیش از هر سیاست منفردی نگران تأثیر این رفتار بر روح و روان ملت هستم. راستش را بخواهید، من نمی فهمم وقتی «کارت های» خود را بدون هیچ گونه متقابلی نمایش می دهید، چگونه مذاکره می کنید. ارمنستان علناً موضع «امنیتی/حقوقی» و هیچ درخواست ارضی را قبل از هرگونه مصالحه آذری ارائه کرده است. برای کسانی که معتقدند ما در موقعیتی نیستیم که بتوانیم مصالحه ای دریافت کنیم، پس شما آرتساخ را به انقراض آن تنزل می دهید. مگر اینکه این پوشش مذاکره تسلیم بی قید و شرط باشد، پس سازش باید بخشی از آن باشد.
دو امتیازی که پاشینیان علنی کرده است در دیاسپورا، آرتساخ و احتمالاً بخش خوبی از ارمنستان، بسیار منفور است. او با این حرکت مخاطره آمیز چه چیزی به دست آورد؟ ظاهراً چیزی نیست، زیرا علی اف دیکتاتور و قاتل در پاسخ با تاکید بر این که پاشینیان باید اظهارات تحقیرآمیز “آرتساخ آذربایجان است” را بیان کند (بازی در مورد اظهار نظر قبلی پاشینیان مبنی بر اینکه آرتساخ ارمنستان است). علی اف در ادامه اظهار داشت که قصد دارد تمام ارمنستان را تصرف کند. او با جسارت آن را آذربایجان غربی می نامد. این پاسخ او برای احترام به تمامیت ارضی یکدیگر است. برخی از شما ممکن است این نظرات را به عنوان سیاست لفاظی نادیده بگیرید. نمیدونم. علی اف سال ها است که این حرکت خود را تلگراف کرده است. میانجی های شخص ثالث در قالب گیج کننده کنونی موازی با روسیه، اتحادیه اروپا و وزارت خارجه ایالات متحده تعهد ارمنستان را تحسین می کنند. چرا که نه؟ آنها خواهان صلح هستند و به ویژه نگران تأثیر آن بر ارمنستان نیستند. من واقعا نمی توانم آنها را سرزنش کنم. هر ملتی در قبال خود و شهروندانش مسئولیت دارد که از منافع خود دفاع کند. هنر مذاکره این منافع شخصی را در کنار هم قرار می دهد تا هر طرف را متقاعد کند که مصالحه به نفع آنهاست. اگر ارمنستان کارت های خود را نشان دهد، دیگران مخالفت نخواهند کرد. سیاست عملگرا تا زمانی قابل قبول است که هر حزب با حسن نیت عمل کند. این یک روند حسن نیت نیست. اگر ارمنستان تسلیم نشود، علی اف تهدید به نابودی می کند. آذربایجان این کتاب بازی را از عموزاده های خود در ترکیه که ادعا می کنند از “عادی سازی” حمایت می کنند، اما با نظرات دردناک (بقایای شمشیر) یا تهاجم غیرقانونی (بستن فضای هوایی) به ارامنه توهین می کنند، به دست آورده است. آذربایجان حکم دادگاه بین المللی دادگستری در مورد بردزور (لاچین) را نادیده می گیرد و به نگهداری غیرقانونی زندانیان ارمنی ادامه می دهد. راه حل ها چالش برانگیز هستند، اما تا زمانی که دشمنی مانند ترکیه هیچ تعدیلی از سوی ارمنستان در رفتار تهاجمی اولی نبیند، ادامه خواهد داشت. ارمنستان برای ارائه تضمین های امنیتی به روسیه یا دموکراسی های غربی متکی بوده است. تا زمانی که ارمنستان مانند یک قربانی رفتار کند، طرف های مداخله با کمترین تعهد این کار را انجام خواهند داد. قبلاً دیدهایم که سازمان پیمان امنیت جمعی، به جای انجام مسئولیتهای پیمان دفاعی خود، بیشتر شبیه یک گروه اشغالگر عمل کرده است. قدرتهای غربی از بحثهایی حمایت میکنند که صراحتاً بیشتر درباره شرمآوری و تضعیف روسیه است تا تأمین صلح شرافتمندانه.
اینها پویایی بیرونی هستند. بیایید نگاهی دقیق تر به تأثیر درون ملت ارمنی جهانی بیندازیم. برای دیاسپورا و بیشتر ملت ارمنی جهانی، مبارزه برای آرتساخ یک سفر الهام بخش بوده است. آرتساخ از آغاز در اواخر دهه 1980 به نماینده معاصر آرمان های مردم ارمنی برای رهایی از یوغ ترکیه تبدیل شده است. مقایسه با سردارآباد مکرر و معتبر بوده است. در مدت زمان نسبتاً کوتاهی، مردم آرتساخ یک دموکراسی نماینده فعال و اقتصاد بازار ایجاد کردند. این کشور به الگویی از وطن و دیاسپورا تبدیل شده است که برای تکامل جمهوری آرتساخ تلاش می کنند. نتایج خیره کننده بوده است. اکثر رهبری سیاسی ارمنستان به یک سیاست “واقع بینانه” در قبال آرتساخ پایبند بوده اند. ما جنگ را باختیم و در نتیجه، سرزمین همجوار با ارمنستان و گسترش مرز با ایران (هادروت) را از دست دادیم. آنها بر این باورند که بدون مصالحه اساسی، ما با یک جنگ ناتوان کننده دیگر روبرو خواهیم شد. قرارداد سه جانبه نوامبر 2020 قرار بود صلح موقت را که توسط حافظان صلح روسی تضمین شده بود، به ارمغان بیاورد. این یک طنز غم انگیز بوده است. حملات مرزی، پاکسازی قومی، محاصره و زندانیان باقی مانده است–همه غیرقانونی هستند و ظاهراً همه توسط “مقامات روسیه” تحمل می شوند. واضح است که تنها گروهی که به توافق 2020 پایبند بوده، ارمنستان بوده است. این رفتار به عنوان رفتاری بیش از حد متحمل و تشویق کننده پرخاشگری بیشتر تلقی می شود. تأثیر آن بر روحیه مهاجرین و شهروندان عادی قابل توجه بوده است. با بازگشت به حالت قربانی بدبینی جایگزین خوش بینی شده است. ما مخالف موثری نداریم. روند قانونگذاری و پارلمانی با کنترل یک حزب بسته شده است.
بسیاری از ما با بیان اینکه مردم در انتخابات 2021 صحبت کردند، واقعیت امروز را منطقی میدانیم. این درست است، اما من مطمئن نیستم که این نتیجه ای بود که آنها تصور می کردند. وقتی مردم احساس می کنند توانایی محدودی برای تغییر نتیجه دارند، خطر بیگانگی بین مردم و دولتشان وجود دارد. بسیاری از ارامنه احساس ناامیدی می کنند، نه در مورد ایده آل ها، بلکه در مورد توانایی آنها برای تأثیرگذاری بر آنها. دیاسپورا، به ویژه، یک نمونه منحصر به فرد است. بیش از یک قرن پیش به دلیل احساس از دست دادن ایجاد شد. ما شش استان ارمنستان غربی و کیلیکیه را با نسل کشی از دست دادیم. ما جواخلی را با دستکاری سیاسی و پاکسازی قومی در نخجوان از دست دادیم. اجداد ما در دیاسپورا محصول خلع ید بودند. وقتی دیاسپورا به آرتساخ می نگرد، شور و نشاط احیاء و کابوس فقدان دیگری را احساس می کند. 100 سال است که در غم از دست دادن ارمنستان غربی سوگواری کرده ایم. ما به این رویا چسبیده ایم که این سرزمین های دزدیده شده در ارتفاعات ارمنستان با یک عمل عدالتخواهانه بازگردانده می شود. ارامنه در دیاسپورا هنوز هم نسب خود را “خارپرتزی” یا “سپاستیاتزی” می نامند، حتی اگر سه نسل از ما فاصله گرفته باشد. این بخش قابل توجهی از ذهنیت خارج از وطن است. هر وقت ارمنیها ملاقات میکنند و میپرسند «از کجا هستی»، منظورشان واترتاون یا گلندیل نیست. آنها در مورد سابقه خانوادگی شما و غیر مستقیم در مورد نسل بازمانده شما می پرسند. بسیاری از ما نگران این هستیم که فرزندانمان بیشتر از این تاریخ جدا شوند و فراموش کنند. ما کتاب هایی در مورد ارتفاعات (متیو کارانیان) و معماری (دکتری کریستینا مارانچی) منتشر می کنیم تا نسلی را که از میراث ارمنی غربی خود محروم هستند، آموزش دهیم. اکنون با ضایعه ای دیگر روبرو هستیم، تکه ای دیگر از وطن تاریخی که از دل جمعیت بومی مسیحی ارمنی آن جدا شده است. به همین دلیل است که دیاسپورا نسبت به آرتساخ احساس همدلی می کند. آنها وقتی به چشمان برادران ما در آرتساخ نگاه می کنند، به پدربزرگ و مادربزرگ و پدربزرگ و مادربزرگ خود نگاه می کنند. نارضایتی از سیاست ها و آسیب های روحی ما در تماشای حرکت آهسته ظلم وجود دارد. آیا بین اخراج/قتل اجباری ارامنه آرتساخ و تبعید اجداد ما از سرزمین های غربی تفاوتی وجود دارد؟ در مورد پاکسازی «بیصدا» ارمنیهای نخجوان که تقریباً 50 درصد جمعیت را تشکیل میدادند، وقتی استالین کار کثیف خود را انجام داد، چطور؟
پیامدهای سیاسی مبارزه آرتساخ تنها تأثیر آن نیست. مهمترین جنبه انکار حق خدادادی و منشور سازمان ملل برای زندگی کردن به دلخواهشان است. همه مردم حق دارند فرهنگ خود را بدون ظلم و انقیاد به کار گیرند. این یک حق اساسی است و نه اعطای خیرخواهی از سوی همسایگان وحشی. وقتی از امنیت و حقوق صحبت می کنیم، تنها یک معیار برای تعیین ارزش آن وجود دارد. آیا ارامنه آرتساخ قادر خواهند بود عاری از ظلم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی زندگی کنند؟ با توجه به نگرش نژادپرستانه علی اف و آنچه که او برای دهه ها در اذهان مردم خود حفاری کرده است، حضور فیزیکی یک نیروی چند ملیتی که با امنیت مردم ارمنی منشور شده است، یکی از معدود راه حل های عملی است. هرچه کمتر باشد مردم ما را در معرض پاکسازی قومی و نسل کشی قرار می دهد. دیاسپورا این را درک می کند. در ذهنیت تفکر ما ساخته شده است. هر خانواده تاریخ منحصر به فرد خود را از وحشت دارد. قتل و سلب مالکیت بخشی از آن چیزی است که ما هستیم. ما نمی توانیم دیاسپورا و وطن را با یکدیگر دور کنیم. قبل از نسلکشی، ترکهای غارتگر و کردها مرتباً به منظور نمایش تبعیض، تبعیض و بیاحترامی به ارامنه حمله میکردند. بسیاری از ما به موازات حملات دائمی آذریهایی که سیاست آشکار نژادپرستی به مردم صلحطلب آرتساخ را انجام میدهند، ترسیم میکنیم. ترکها داشتن سلاح برای ارمنیان را غیرقانونی اعلام کردند و آذریها بر انحلال ارتش دفاعی آرتساخ اصرار دارند. مقایسه ها زیاد است. ما می توانیم ببینیم که این به کجا می رود. دانستن آن احساس وحشتناکی است. ما می توانیم از این امر جلوگیری کنیم! ما باید جلوی این را بگیریم! آیا اراده جمعی داریم؟