یک خروس روی سر خانه اپرا نشسته است و تمام کف آن با کتاب پوشیده شده است. اجرای نمایشی به سرگئی پاراجانف امروز و فردا در تالار اپرا برگزار می شود. صدمین سالگرد این هنرمند بزرگ جشن گرفته می شود. با این حال، همه این اجرا را دوست نداشتند.
«نه، شاید اسمش را نشنیده باشند و نماد پاراجانف را هم درک نکرده باشند. برای آنها این گزینه کاملاً قابل قبولی است، چه اشکالی دارد، کتاب ها پهن شده، باد دوست داشتنی روزنامه ها را می چرخاند…»، منتقد روبن ملایان خوشنویس است.
و کارگردان وهان بدلیان که مسئول اتفاقاتی است که در اطراف و کنار اپرا می گذرد، پاسخ می دهد. – می دانید، برداشت هنرمندان از کارهایی که انجام می دهند همیشه ذهنی است، به همین دلیل است که من در مورد اینکه چه کسی چگونه درک می کند بسیار عادی است. من به زبانی صحبت می کنم، اگر مردم آن زبان را بفهمند، بسیار خوشحالم، اگر ندانند، مشکلی در آن نمی بینم».
عده ای که هنوز اجرا را ندیده بودند، ناراحت از اجرا، بحث های داغی را در بسترهای اجتماعی آغاز کردند.
گقاگیر ملایان مدعی است که کتاب را روی زمین نمی گذارند، این بی احترامی به کتاب، برخورد سطحی با پاراجانف است.
«اول، اگر در «رنگ انار» پاراجانف به یاد بیاوریم، تمام آن صحنههایی که کتابها پهن میشوند، روی پشت بام کلیسا پهن میشوند، روی فرشها پهن میشوند، روی زمین پهن میشوند. ، روی چمن ها پهن شده اند. ملایان تاکید میکند که هر وقت، با عرض پوزش، کتاب را روی آن آسفالت کثیف گذاشتی، از اساس کار اشتباهی انجام میدهی.»
وهان بدلیان که به عنوان کارگردانی مبتکر در زندگی تئاتر مدرن شهرت دارد، از انتقادات استقبال میکند، اما میگوید چیزی برای مقابله ندارد، بهخصوص که این بار رویکردش به هنر سنتی نبود.
او اتهام کتاب در زمین کثیف را بی اساس می داند: اینها چاپ های فنی و غیرقابل استفاده به جا مانده از دوران شوروی است که در آرشیو کتابخانه ها گرد و غبار جمع می کرد. – این یک نوع ادبیات فنی متفاوت است، ما فقط سعی کردیم به آن دوره نزدیک بمانیم.
ملایان منتقد همچنان به عصبانیت خود ادامه می دهد، اگر آنتنی روی سر اپرا باشد، خروس هم خواهد بود. بدلیان همچنین این سوال را مطرح می کند که خود پاراجانف چه می کند؟
«آنها این کار را در پاریس انجام نخواهند داد، در نیویورک انجام نخواهند داد، حتی در دهلی هم چنین کاری را انجام نخواهند داد. بیایید با آن شروع کنیم، نه، اگر میخواهیم هنر حداقل نقش مثبتی در زندگی ما داشته باشد، بیایید این زبالهها را پاک کنیم، آه، بیایید این مسائل را حل کنیم. اینها سؤالات مهمی هستند، زیرا بر سطح ناخودآگاه تأثیر می گذارند، مردم از آنجا عبور می کنند، آن را می بینند و در ناخودآگاه آنها کل اپرا بی ارزش شده است، همه چیزهایی که مربوط به اپرا است.”
بدلیان در ادامه می گوید: «اگر پاراجانف با این بنای معماری، مثلاً خانه اپرا عکس بود، چه می کرد؟ اگر در موزه او بودید، مطمئن هستم که آثار مشابه زیادی می دیدید». – «این یک موضوع سلیقه ای است: یکی آن را دوست دارد، یکی آن را دوست ندارد، اما من از این سروصدا که صادقانه بگویم بسیار غیرمنتظره بود، بسیار خوشحالم. فکر می کنم این فرصت خوبی است تا مردم بدانند پاراجانف کیست، زیرا اگر صدمین سالگرد را جشن بگیریم، فرصت خوبی برای آشنایی و علاقه مندی است. چون دیروز این واقعیت نشان داد که خیلی ها می آیند و مدام می پرسند: این چیست، پاراجانف کیست یا خودش این کتاب ها را نوشته است؟
من این تمایل را می فهمم که می خواهند پاراجانف و «رنگ انار» و… را رواج دهند، اینطور نمی شود. یعنی همه کسانی که با پاراجانف آشنا هستند با دیدن چنین چیزی به سادگی می فهمند که این یک رفتار کودکانه با پاراجانف است که از ابتدا بی احترامی است. شما نمی توانید این کار را انجام دهید، اگر برای یک استاد بزرگ احترام قائل باشید، چنین کاری را انجام نمی دهید. به عبارت دیگر، حتی اگر به ذهنتان خطور کرده باشد که بله، میتوانید با چیدمان این کتابها به منظره زیبایی دست پیدا کنید، سوال بعدی باید این باشد که آیا این کار را درست انجام میدهیم؟
آیا فرم درستی در هنر وجود دارد؟ این بدلیان را به یاد سانسور قدیمی می اندازد. مالایان که از حوزه منتقدان آمده است، اصرار دارد که چکش مایاکوفسکی را به حال خود رها کند.
این خوشنویس مدعی است: «ما اکنون در زمان مایاکوفسکی زندگی نمی کنیم و اکنون انقلاب کردن، انقلاب فرهنگی در ارمنستان، انجام این کار کاملاً مشکل ساز است، به نظر من اینطور انجام نمی شود.
بدلیان می گوید: «تمام جملاتی که امشب در اجرا شنیده می شود، فوق العاده است، مثلاً در دایره، آن زمان ها به عقب برمی گردد، آن سانسور و غیره و غیره، این چیزی است که من را کمی می ترساند.
پاراجانوف صد ساله امروز با اجرای وهان بدلیان سعی خواهد کرد با مخاطبان ارتباط برقرار کند. سوف، کتاب، خروس و تعدادی از عناصر دیگر اشاره کوچکی به این دارند که مردی به نام سرگئی پاراجانف در جهان وجود داشته که به همنوعان خود دست زده است.